• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5462 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۸ فروردين

48 سال پس از جنايت تپه‌هاي اوين

محمود فاضلي

شبانگاه 29 فروردين 1354   9 زندانی سیاسی  در تپه‌هاي اوين تيرباران شدند

تاريخ كشورمان سرشار از جانفشاني‌ها و استقامت‌ مردان و زناني است كه براي آزادي، استقلال و برقراري عدالت مبارزه كردند، به زندان افتاده و شكنجه شدند. مردان و زناني كه در طول حكومت ستم‌شاهي بهترين دوران زندگي خود را گوشه زندان‌هاي انفرادي سپري كردند و در راه آرمان‌ها و آرزوهاي‌شان و تحقق آزادي در كنار يكديگر مبارزه عليه رژيم ضد مردمي و استبدادي شاه و براي پايان دوران سياه ديكتاتوري پهلوي جانفشاني كردند. نام آنها هميشه در تاريخ اين سرزمين به ثبت رسيده است. شبانگاه 29 فروردين 1354 هفت  نفر از اعضاي سازمان چريك‌هاي فدايي به نام‌هاي بيژن جزني، حسن ضياء ظريفي، عزيز سرمدي، مشعوف كلانتري، محمد چوپان‌زاده، عباس سوركي و احمد جليل افشار و دو نفر از اعضاي سازمان مجاهدين به نام‌هاي كاظم ذوالانوار و مصطفي جوان خوشدل در تپه‌هاي اوين توسط مامورين ساواك و زندان اوين تيرباران شدند. بهمن نادري‌پور، معروف به تهراني، بازپرس و شكنجه‌گر ساواك كه پس از انقلاب دستگير، محاكمه و اعدام شد در جريان محاكمه اظهار داشت كه مافوق او، رضا عطارپور (ملقب به حسين‌زاده) او را در 7 فروردين 1354 به دفتر خود فراخواند. به او گفته شد كه عملياتي قرار است انجام شود و پرويز ثابتي به او دستور داده تا در آن شركت كند. او در دادگاه فاش كرد كه در 29 فروردين 1354، او و ساير اعضاي تيم عمليات براي صرف ناهار در رستوراني ملاقات كردند كه در جريان آن عطارپور به آنها گفت زمان عمليات فرا رسيده است و جزييات اين نقشه مورد مطالعه و تاييد ثابتي قرار گرفته است. به گفته نادري، «برنامه كشتن چند نفر از اعضاي اين سازمان‌ها بود.» هفت مامور ساواك براي اجراي دستور، تعيين شده بودند. معاون اداره چهارم ساواك، سرهنگ عباس وزيري، رييس زندان اوين هم بود. 

وزيري هم در جريان قتل‌ها حضور داشت كه به اين ترتيب تعداد افراد جوخه اعدام به هشت نفر رسيد.
طرح ادعاي فرار زندانيان به عنوان توجيهي براي كشتن آنان، مانند بسياري ديگر از ادعاهاي رژيم پهلوي دروغي بزرگ و بهانه‌اي بيش نبود. اين حادثه به تلافي ترورهايي كه پيش از آن به وقوع پيوسته بود، صورت گرفت. از جمله اينكه ترور سرتيپ زندي‌پور رييس كميته مشترك ضد خرابكاري در 27 اسفند 1353 ضربه هولناكي به سيستم امنيتي رژيم شاه محسوب مي‌شد. ساواك كه تا يك ماه پس از اين ترور نتوانسته بود عوامل آن را بيابد، انتقام خود را از زندانيان سياسي گرفت و 9 نفر از آنان را در تپه‌هاي اوين تيرباران كرد.
كمتر از سه هفته بعد، يكي از ماموران ساواك گزارش داد كه براساس گفت‌وگوها با مردم عادي، مرگ 9 زنداني «تاثيري كاملا منفي بر افكار عمومي» گذاشت. در گزارش وي آمده است «حتي حاميان حكومت معتقد بودند اين نه نفر زنداني به قتل رسيده‌اند و ماجراي فرار تنها يك سرپوش انحرافي بوده است.» حتي كاركنان دفتر نخست‌وزيري كه ساواك از لحاظ سازماني به آن تعلق داشت در مواجهه با اين ماجرا «اندوه و نفرت» خود را ابراز مي‌كردند. ساواك از سر استيصال اميدوار بود كه اقتدار خود را بار ديگر به دست آورد و با كشتن نه زنداني سياسي ترس در دل مخالفان بيفكند. اين اعدام يك پيام تهديدآميز مبني بر اقدام متقابل در ازاي تلافي عمليات چريك‌ها بود.
در 31 ارديبهشت 1354 و يك ماه پس از اعدام فراقانوني اين زندانيان، دو افسر امريكايي به نام‌هاي سرهنگ پل شفر و سرهنگ دوم جان ترنر از افسران نيروي هوايي امريكا به ضرب گلوله كشته شدند. ترور اين دو براي ساواك شرم‌آور بود. موج خشونت و ضد خشونت تبديل به امري بي‌انتها شده بود.  48 سال پس از جنايت وحشيانه ساواك، دوستان اين قربانيان همچنان خاطرات خود را از اين 9 نفر با اشك و اندوه فراوان بيان مي‌كنند. مهدي غني يك از مبارزين سياسي اين رويداد را چنين روايت مي‌كند: «وقتي خبر آمد كه اين نه نفر هنگام فرار كشته شده‌اند، كسي باور نكرد. آنها را برداشتند و بردند و مشخص بود كه يك برنامه‌اي دارند. اينكه اين تعداد افراد دسته‌جمعي بخواهند فرار كنند، امكان‌پذير نيست. كسي حرف ساواك را باور نمي‌كرد. در آن زمان عمليات‌هاي مسلحانه در بيرون از زندان زياد بود و رييس كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك هم كشته شده بود و چند مستشار امريكايي را زده بودند. ساواك هم نتوانست عوامل را پيدا كند. اين نه نفر هم جزو سران زندانيان سياسي بودند تا عمليات‌هاي بيرون متوقف شود، آنها را تيرباران كردند. اما حتي پس از انتشار اين خبر نه تنها اين عمليات‌ها متوقف نشد، بلكه تشديد شد. اين نه نفر جزو ليدرهاي گروه‌ها بودند. مصطفي خوشدل و كاظم ذوالانواري جزو بچه‌هاي رده بالاي سازمان مجاهدين خلق بودند. از نظر اخلاقي، رفتاري، فكري و عملي، بچه‌هاي بسيار برجسته‌اي بودند. ساواك هم فهميد اينها در زندان سازماندهي مي‌كنند، افراد را آموزش مي‌دهند، هفت نفر ديگر كه چپ بودند هم جزو بچه‌هاي قديمي و جاافتاده بودند. اينكه اين نه نفر را كشتند، چون تاثيرگذار بودند.» 
محمد محمدي (گرگاني) از اعضاي سابق مجاهدين كه مدتي با ذوالانوار در زندان بود از او چنين ياد مي‌كند: «كاظم ذوالانوار گاه چنان قرآن و نهج‌البلاغه مي‌خواند كه همه بچه‌ها شيفته او مي‌شدند. كاظم، آدم فكور و صادقي بود. رجوي هم خوب مي‌دانست كه او فردي با ارزش و والايي است. كاظم فرد بسيار دقيق، مرتب و معتقدي بود و نزد بچه‌ها خيلي محبوبيت داشت و برخوردهايش بسيار سازنده و اصولي بود. وقتي نماز مي‌خواند، بچه‌ها پشت در اتاق مي‌ايستادند تا صدايش را بشنوند. رفتار كاظم با مسعود كاملا متفاوت بود. روش‌هاي عميق و استراتژيك داشت. برخوردي كريمانه داشت و رجوي از او حساب مي‌برد.»
لطف‌الله ميثمي نيز از كاظم ذوالانوار چنين ياد مي‌كند: «كاظم با اينكه جزو مركزيت سه نفره سازمان در بيرون (آرام، رضا رضايي و ذوالانوار) بود ولي در بازجويي كلمه‌اي در اين مورد نگفت و از طريق او احدي لو نرفت. وانمود كرده بود كه يك عضو ساده است. بعد از بازجويي، با كوله‌باري از دستاوردها از كميته به زندان قصر منتقل مي‌شود. ذوالانوار بدون اينكه عموم بچه‌هاي زندان و پليس بدانند كه او كيست و در چه رتبه‌اي است عملا زندان را اداره مي‌كرد و شناسايي‌هاي زيادي به جنبش مسلحانه بيرون ارايه مي‌داد و در حقيقت رابط بين جنبش بيرون و زندان بود. زندان قصر در عمل دست كاظم ذوالانوار بود. او واقعا بر شرايط مسلط بود و تمام زندان را اداره مي‌كرد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون